وبلاگ :
دل نوشته هاي من
يادداشت :
چند ماهي از عروسي ام نگذشته بود كه باردار شدم ،حالا ديگه من تنها
نظرات :
1
خصوصي ،
19
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حسين نعيمي
سلام
ابتدا قدم نو رسيده را تبريک ميگم دوم اينکه انتقادي داشتم به داستان شما.
تا اينجا که من متوجه شدم شما فقط از موفقيت ها و خوشي هاي زندگياتان نوشته ايد که اميدوارم هميشه موفقيت و خوشي شما به مراتب بيشتر ادامه داشته باشد اما اي کاش کمي هم در مورد سختي هايي که تحمل کرده ايد مي نوشتيد که امثال بنده حقير برداشت مناسبي از زندگي متاهلي داشته باشيم و فکر نکنيم همه چيز به همين سادگي و راحتي هست و يا رويايي فکر نکنيم و اگر شما از قسمت هاي ديگر زندگيتان منوشتيد ماهم با نکات بيشتري آشنا ميشديم .
به هر حال از شما خيلي تشکر ميکنم بنده نکات خوبي رو از اين داستان ياد گرفته ام و اميد وارم به همين ترتيب ادامه داشته باشد با تشکر فراوان از شما و اميدوارم که همچنان موفق و پيروز باشيد 21:12 يا زهرا...
پاسخ
سلام اگر نظر من رامي خواهي زندگي و خشبختي دسته خود ادمهاست اگر توقع ها كم ، احترام وادب رعايت شود ، حرف برد واورد نشود ، پشت سرهم زير اب نزنيم ، و در همه زندگي وجود خداوند را ببينيم والبته خداوند هم با شما يار باشد مطمئن باش زندگي خوبي خواهي داشت