درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
سلام
عجب زندگي پر فرازو نشيبي ولي چون تقوا پيشه کرديد به اين موفقيت ها رسيديد و اميدوارم همچنان ادامه داشته باشد 11:05 يا زهرا...
پاسخ

سلام ممنون از لطفتان


سلام خانم عالمتاب اميدوارم حالتون خوب باشه

خب به اون بنده خدا که چند بار اومد به خواستگاري شما يه بار مي گفتين نه و خيال خود و ان بندهخدا را مشخص مي کردين...

راستش من هم با شما موافقم اين که دختر بايد منتظر باشه تا که ببينه کي به خواستگاريش مياد...البته نمي شه گفت که بايد اينطور باشه اگه خانمي آقايي رو بشناسه که از هر لحاظ مناسب باشه چرا که ايشون پيش قدم نشه(البته به خيلي طريق ها مي تونه اين کار رو انجالم بده) کاري که حضرت خديجه س انجام دادن.. اها در ورد اون بچه نهادي که بهتون زنگ زده بگم که بعضي از همين بچه به اصطلاح مذهبي ها بعضي جاها خراب مي کنند....

خيلي خوب بود ممنون از نگارش داستان،منتظر ادامه هستم

موفق باشيد11/9/89

1:22

پاسخ

سلام اقا ايمانبه ان اقا همان جلسه اول گفتم نه ولي خودشان هر بار اصرار مي كردند
سلام ، واقعاً خوب مي نويسيد بدون تعارف يا بايد نويسنده باشيد يا بريد نويسنده بشيد که استعدادش رو داريد ...
منظورم اين بود که اون بنده خدا هم شايد يه مشکلي چيزي داشته که يه دفعه اي رفته ، شايد مثلاً خانواده يکي از همون رفيقاش فهميدن با دخترشون ارتباط داره مجبورش کردن باهاش ازدواج کنه ... نميدونم.
اللهم عجل لوليک الفرج
پاسخ

سلام يه كمي شك كردم به طرز نوشتنم مگه من توي داستانم ننوشتم كه اين دختر را عمويش به او معرفي كرد وهيچ نسبت دوستي با او نداشت


يا رئوف

سلام جالب بود ..آپ کردي خبرم کن

پاسخ

سلام روچشمم

سلام دوست من
وب زيبايي داري کمي ديدن و استفاده کردم لطفا تو هم يه سري بهه من بزن و نظرتو در مورد وبم بگو خوشحال ميشم...خرد نگهدارت

پاسخ

سلام حتما سر ميزنم